مطالب زيبا

سلام دوستان

لطفا حتمامتن زير رابادقت وآرامش بخوانيد:

يک روز از خواب بيدار مي شوي و به تو مي گويند اين آخرين روز زندگي توست

از جايت بلند مي شوي دلت به حال خودت مي سوزد با خودت فکر مي کني امروز چقد مي تواني بيشتر زندگي کني بيشتر از زندگي لذت ببري !

دوش مي گيري ، از کمدت بهترين لباس هايت را انتخاب مي کني و مي پوشي ، جلوي آينه مي ايستي موهايت را شانه مي کني ، به خودت عطر مي زني و غرق فکر مي شوي که امروز بايد چه کاري بکنم؟

چون فقط امروز زنده هستم

هرچه مي تواني مهربان باشي ، بخشنده باشي ، بخندي و لذت ببري !

از خواب بيدارش مي کني به او مي گويي در اين همه سال که گذشت چقد دوستش داشتي و نگفتي ، چقد عاشقش بودي و نمي دانست ، به او مي گويي مرا بيشتر دوست بدار ، بيشتر نگاهم کن ، بگذار بيشتر دستانت را بگيرم و به اين فکر مي کني فردا ديگر نمي بيني اش و چقد آن لحظه ها برايت قيمتي مي شود لحظه هايي که هيچ وقت حسشان نمي کردي !

دوتايي از خانه مي زنيد بيرون مي روي ته مانده حسابت را مي تکاني ، کادو مي گيري براي مادرت و پدرت به سراغشان مي روي و به آنها مي گويي که چقد برايت مهم هستند که چقد مديونشان هستي ، مادرت را بغل مي کني ، پدرت را مي بوسي و اشک مي ريزي چون مي داني فردا ديگر نيستي ...

آن روز جور ديگري مردم را نگاه مي کني ، جور ديگري به مردم اهميت مي دهي ، جوري ديگر مي خندي ، جور ديگري دلت مي لرزد ، جور ديگري زنده هستي و دائم به اين فکر ميکني که چقدر حيف است اگر نباشم ... ، 

آن روز مي فهمي هيچ چيز به اندازه ي بودنت و ماندنت با ارزش نبوده و نيست !

شب که مي شود جشن مي گيري و در کنارش احساس مي کني چقدر خوشبختي ولي حيف که آخرين شب زندگي توست ، پس بيشتر بغلش ميکني بيشتر نوازشش مي کني بيشتر نازش را مي خري و بيشتر ...

 مي گويي : آه کاش فردا هم بودم ! 

خب اگر فردا هم باشي قول مي دهي همين گونه باشي يا نه ؟

قول مي دهم ! 

ممکن است فردا باشي ، 

قدر لحظه هايت را بيشتر بدان ،

 چون هيچ چيز به اندازه ي خودت و ماندنت ارزش ندارد...